به نامش و به یادش
نوشته : سن مشکل عشق نیست .زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند مگر انکه تو پیوسته برق انداختن ان را از یاد برده باشی !
برایش نوشتم و سند کردم ... لبخندش را ندیده دیدم گفت : چه قشنگ !
می دانی که خوشبختی ات ارزویم شده ریحانه ی عزیز من ؟!
می ترسم برایت . . . به قول خودت کاش پول پدرت انقدر نبود که هی بترسم و دست وپایم بلرزد برای ...
یعنی لیاقت تو را دارد دخترک مهربانم ؟!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :